بنده ، رومینا خانمبنده ، رومینا خانم، تا این لحظه: 21 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

زندگی من

روز شماری تولد

سلام،سلام.خبر ،خبر.7 روز تا تولدم مانده. یوهو.سعی می کنم از فردا خاطره ی مسافرت را بنویسم منتظر باشید و به وبلاگ من سر بزنید ...
7 فروردين 1393

سفر عید

 سلام به کسانی که وبلاگ مرا می خوانند بازم می گم عید شما مبارک ما می خواهیم برای عید به شمال کشور یعنی مازندران برویم من خیلی شوق و ذوق دارم فقط می شود یک دعا کوچولو برای من بکنید من هر وقت صبح روز مسافرت از خواب پا می شم دل درد می گیرم آیا شما هم مثل من هستید؟؟؟؟.خلاصه ما امشب بهتره بگم نصفه شب می ریم شمال ساعت 3/5 شب امشب(خودم هم نفهمیدم چی گفتم)امید وارم همه ی شما وقتی به سفر نوروزی می روید بهتان خوش بگذرد.راستی من تا دوشنبه پست نمی ذارم چون تا آن موقع شمالیم.هر وقت برگشتیم تمام خاطراتم را(سعی میکنم)بنویسم. ...
28 اسفند 1392

تبریک عید

سلام به کسانی که وبلاگ من را می بینند و نظر می نویسند فردا عید است من خیلی خیلی خیلی خیلی خوش حالم،عید ساعت 20:27:7 است،ایشالله هر روزتان عید باشه،من عید را به همه ی شما دوستان عزیز تبریک می گم،بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
28 اسفند 1392

چهار شنبه سوری

سلام به کسانی که وبلاگ مرا می خوانند دیروز چهارشنبه سوری بود ما آبشار داشتیم،سیگارت داشتیم،هفت ترقه داشتیم،راستش را بخواین من بقیه ی چیزهایی را که داشتیم را اسمشان را بلد نبودم.خلاصه دیشب شام قورمه سبزی خوردیم،عمه اینام هم آمده بودند.بعد از مدتی رفتیم تو کوچه و از روی آتیش پریدیم.دو یا سه تا از اون چیز هایی پر صدا هستند هم ترکوندیم،بالن آرزو ها هم هوا کردیم منم آرزو کردم ولی نمی توانم بگم چون شاید بر آورده نشود،فعلا بای. ...
28 اسفند 1392

تولد،تولد

سلام،10 بهمن تولد دختر عمه ام نیوشا بود من برای او با پس اندازم اسپری ecco خریدم (برای خودم هم خریدم) ساعت 6 رفتیم خونشون و فقط خانواده ی او یعنی عمه ام،شوهر عمه ام،پسرعمه ام، و نیوشا و خانواده ی خودم یعنی من ،مامانم،بابام و مامان بزرگم بودیم تا ساعت 7 صحبت کردیم و ساعت 7 بابام سرزمین کهن را دید و من و پسر عمه ام رفتیم و GTA بازی کردیم بعد ساعت 8 شام خوردیم و بعد کیک را آوردند و بعد کادوها را باز کردیم(بیش ترش پول بود) بعد دیگه یک خورده بازی کردیم بعد ما پا شدیم و رفتیم خونمون تا من بخوابم(فردایش مدرسه داشتم و نیوشا و پسر عمه ام هم همین طور). ...
18 بهمن 1392

تازه به این میگن زندگی

امروز ما تعطیل بودیم،به دلیل آلودگی هوافردا و پس فردا هم تعطیل هستیم من عاشق این زندگی ام به نظر شما این طور نیست؟به این نمیگن زندگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...
18 بهمن 1392

تولد عشقم هانا

سلام دوستان عزیزم که به وبلاگ من سر می زنید.امروز تولد عشقکم یعنی دخترخاله ام هانا است.او امروز پا به سن دو سالگی اش می گذارد.او 14/8/1390 به دنیا آمده بودوالان هم دو سالش میشود ناز دار من است این هانا خانم.من عاشقتونم مخصوصا وقتی می گوید که ترسیدم.جیگرتو بخورم خوشگله عزیزم ...
18 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زندگی من می باشد