بنده ، رومینا خانمبنده ، رومینا خانم، تا این لحظه: 22 سال و 27 روز سن داره

زندگی من

تمام شدن مدارس و شروع شدن تابستان

وای خدایا تمام شد من یه سال دیگه پیرتر شدم و این مدارس لعنتی تمام شد امتاحن ترم دوم را دادم راحت شدم و معدلم هم 20 شد و از این بابت خیلی خوش حالم یووووووووووووووووووووووووووووووووهوووووووووووووووووووووووووو ایشالله تابستان به همتون خوش بگذره و همین طور به من !!! ...
25 خرداد 1395

علاقیات

قبلا همیشه که میومدم اینجا این طوری صحبتمو شروع می کرم سلام خونندگان عزیز من رومینا هستم و ... ولی الان بزرگ شدم باید مثل بزرگا حرفمو بنویسم راستش این درمورد خاطراتم نیس یه چیز کلیه که نمی دونم چه اسمی روش بذارم خب الان میخوام شروع کنم ، من وان دیرکشنو دوس دارم نمی دونم که شما می شناسینشون یا نه ولی اونا بوی بند مورد علاقمم هستن ، شاید خیلی از خوانندگان وبلاگم فک کنن اونا 5 تا پسر ننر و لوسن که تو یه گروهن که الانم یکیشون رفت و شدن چهار تا و می خونن الکی جایزه می برن و شاید به خاطر یک کم جذابیتشو مورد علاقه ی طرفداراشون هستن ولی این طور نیست من به عنوان یه طرفدار می تونم بگم که این طور نیس ، من دوسشون دارم چون وقتی صداشون و اهنگشون می شنوم ب...
18 فروردين 1395

موبایلم قفل شده

ای تمام کسانی که وب منو می خونید ازتون خواهش می کنم که برام دعا نید تا موبایلم قفلش باز بشه وای وای وای الان گریم می گیره لطفا خواهش می کنم واقعا دلم شکسته دیروز این قدر گریه کردم!منه.........الکی رمزش را عوض کردم.اوهو اهوهووووو ...
23 آبان 1393

تبریک عید

سلام به کسانی که وبلاگ من را می بینند و نظر می نویسند فردا عید است من خیلی خیلی خیلی خیلی خوش حالم،عید ساعت 20:27:7 است،ایشالله هر روزتان عید باشه،من عید را به همه ی شما دوستان عزیز تبریک می گم،بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
28 اسفند 1392

تولد،تولد

سلام،10 بهمن تولد دختر عمه ام نیوشا بود من برای او با پس اندازم اسپری ecco خریدم (برای خودم هم خریدم) ساعت 6 رفتیم خونشون و فقط خانواده ی او یعنی عمه ام،شوهر عمه ام،پسرعمه ام، و نیوشا و خانواده ی خودم یعنی من ،مامانم،بابام و مامان بزرگم بودیم تا ساعت 7 صحبت کردیم و ساعت 7 بابام سرزمین کهن را دید و من و پسر عمه ام رفتیم و GTA بازی کردیم بعد ساعت 8 شام خوردیم و بعد کیک را آوردند و بعد کادوها را باز کردیم(بیش ترش پول بود) بعد دیگه یک خورده بازی کردیم بعد ما پا شدیم و رفتیم خونمون تا من بخوابم(فردایش مدرسه داشتم و نیوشا و پسر عمه ام هم همین طور). ...
18 بهمن 1392

تولد عشقم هانا

سلام دوستان عزیزم که به وبلاگ من سر می زنید.امروز تولد عشقکم یعنی دخترخاله ام هانا است.او امروز پا به سن دو سالگی اش می گذارد.او 14/8/1390 به دنیا آمده بودوالان هم دو سالش میشود ناز دار من است این هانا خانم.من عاشقتونم مخصوصا وقتی می گوید که ترسیدم.جیگرتو بخورم خوشگله عزیزم ...
18 بهمن 1392

محرم

امروز روز 10 محرم است روز شهادت امام حسین (ع) بود.امروز من زیاد حالم در مدرسه خوب نبود سرم درد می کرد و صدایم گرفته بود.امروز مردی برای ما آمد و حرف زد و همین طور زیارت عاشورا خواند بسیار خوش گذشت.
18 بهمن 1392

عذر خواهی

سلام به کسانی که وبلاگ من را می خوانید ببخشید من خیلی وقته مطلب نذاشتم دررس هایم بسیار زیاد است. منو ببخشید ...
18 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زندگی من می باشد